بسیار گرم کردن، گرم و سوزان ساختن، با آهن تفته جایی از بدن انسان یا حیوانی را سوزاندن، با آلت فلزی که در آتش سرخ شده در کفل چهارپایان علامت گذاشتن که شناخته شوند
بسیار گرم کردن، گرم و سوزان ساختن، با آهن تفته جایی از بدن انسان یا حیوانی را سوزاندن، با آلت فلزی که در آتش سرخ شده در کفل چهارپایان علامت گذاشتن که شناخته شوند
داد کشیدن، داد زدن، فریاد کردن، بانگ بلند برآوردن، از روی داد حکم کردن، اجرای عدالت کردن، برای مثال دل از بند بیهوده آزاد کن / ستمگر نه ای داد کن داد کن (نظامی۵ - ۸۵۴) شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد / قدر یک ساعت عمری که دراو داد کند (حافظ - ۳۸۶ حاشیه)
داد کشیدن، داد زدن، فریاد کردن، بانگ بلند برآوردن، از روی داد حکم کردن، اجرای عدالت کردن، برای مِثال دل از بند بیهوده آزاد کن / ستمگر نه ای داد کن داد کن (نظامی۵ - ۸۵۴) شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد / قدر یک ساعت عمری که دراو داد کند (حافظ - ۳۸۶ حاشیه)
رهایی یافته از دام و بند. (ناظم الاطباء). که دام برکنده باشد. که دام فروگسسته باشد. طائری که بزور طپش از دام برآمده باشد: ای شاخ گل شکستۀ طرف کلاه تو وی شانه دام کندۀ زلف سیاه تو. ملامفید بلخی (از آنندراج)
رهایی یافته از دام و بند. (ناظم الاطباء). که دام برکنده باشد. که دام فروگسسته باشد. طائری که بزور طپش از دام برآمده باشد: ای شاخ گل شکستۀ طرف کلاه تو وی شانه دام کندۀ زلف سیاه تو. ملامفید بلخی (از آنندراج)
تعبیۀ دام. ساختن دام. نهادن دام. چیدن دام، حیله و اسباب مکر ساختن: ای کام دلت دام کرده دین را هشدار که این راه انبیا نیست. ناصرخسرو. کسی که دام کند نام نیک از پی نان یقین بدان تو که دامست نانش مر جان را. (از نصیحهالملوک غزالی). - به دام رام کردن، بچاره و تدبیر در دام آوردن: که نام نیکو مرغیست فعل نیکش دام زفعل خویش بدان دام رام باید کرد. ناصرخسرو
تعبیۀ دام. ساختن دام. نهادن دام. چیدن دام، حیله و اسباب مکر ساختن: ای کام دلت دام کرده دین را هشدار که این راه انبیا نیست. ناصرخسرو. کسی که دام کند نام نیک از پی نان یقین بدان تو که دامست نانش مر جان را. (از نصیحهالملوک غزالی). - به دام رام کردن، بچاره و تدبیر در دام آوردن: که نام نیکو مرغیست فعل نیکش دام زفعل خویش بدان دام رام باید کرد. ناصرخسرو
اسم گذاشتن نام دادن تسمیه: بعالم هر کجا درد و غمی بود بهم کردند و عشقش نام کردند. (عراقی)، نامزدکردن مقرر کردن: گرایدون که هستم زآزادگان مرا نام کن تاج وتخت کیان
اسم گذاشتن نام دادن تسمیه: بعالم هر کجا درد و غمی بود بهم کردند و عشقش نام کردند. (عراقی)، نامزدکردن مقرر کردن: گرایدون که هستم زآزادگان مرا نام کن تاج وتخت کیان
قرض گرفتن: (هوافسرده بحدی که وام کرده مگر برودت از دم بد خواه شاه عرش جناب) (وحشی) وام گزاردن (گزاشتن) : پرداختن قرض تادیه دین: (دستوری خواه بنده را تبه نشابور بازگردد و وام بگزارد)
قرض گرفتن: (هوافسرده بحدی که وام کرده مگر برودت از دم بد خواه شاه عرش جناب) (وحشی) وام گزاردن (گزاشتن) : پرداختن قرض تادیه دین: (دستوری خواه بنده را تبه نشابور بازگردد و وام بگزارد)